...دلتنگی هایم...

گاهی وقت ها یه حرف هایی کنج دلت میشینه که تا پروازشون ندی آروم نمی گیری... اینجا پشت بوم دل منه...

شارژر....

خوب نیست ک این روزها نوشته هایم همه یک رنگ و بو دارند ولیییی...

ب من چ ک اتفاقات اطراف این طوری هستند...

از مامان میپرسم اگر یک شارژر گوشی توی ماشین بابا پیدا میکردی بهش شک میکردی؟؟؟؟

_خب نباید بدونم از کجا اومده؟؟؟؟

_ولی من ن...خب ب هر دلیلی ممکنه ی شارژر گوشه ماشین شوهر ادم پیدابشه...ممکنه توی راه مسافر زده باشه...ممکنه....هزار ممکنی م ب ذهنم نمیاد ولی ممکنه باشه...اخه شارژر ام شد دلیل شک کردن؟؟؟؟؟

_بستگی ب واکنش طرف ام داره.....

میزنم زیر خنده:لابد طرف وقتی فهمیده خانمش توی ماشینش شارژر پیدا کرده دو دستی زده توی سرش ک:وااااااااااااای خاک ب سرمممم....پیداشششش کردییییی؟؟؟

با این حال....برایم جالب بود....همیشه فکر میکردم رفقای بابا...همه کارمندها...ادم های سالمی هستند....و اکر سروگوششان هم بجنبد....حداقل با یک چیز مسخره مثل شارژر دستشان رو نشود...

این جورادم ها...ب نظرم فرو رفتنشان هم باید با افتخار باشد...

چ بگویم والا  

۰ موافق ۰ مخالف
سلام!
فقط بگو «شارژر»!
همین و بس!
حقیقتش نفهمیدم چی شد!
باشد که دیگران بفهمند!
:)) !
شاد باشی و خوب!

علیک السلام....یک نفر خانمش توی ماشین همسرشون شارژر پیدا کرده بودند و بهشون شک کرده بودند....و از قضا چیزی ک ب چشم های پرنقص ما می اید این بوده ک گویا شکشان درست بوده است...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سلام ...
به وبلاگ من خوش اومدین ...
اینجا یه دفترخاطرات روزانه است ...
و پر از حرفای چرت و پرت دل یه دانشجو...
و محدودیت هاش...
...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان