جمعه ۹ مهر ۹۵
دوران ندیدن تمام شد....رفتم پیش دکتر....فقط خاستم بگویم بیا این هم عکس....نمیخاستم عمل کنم ک....ناقلا شماره بابا را گرفت و گفت شنبه دو هفته دیگر عمل می کند.....
اگر ناخوانا و شکوفه مینویسم بخاطر این است ک توی چشمم قطره ریخته اند....کلا نمیبینم....
توی مطب دکتر عاقاهه گفت بروم بنشینم پشت دستگاه.....من هم نشستم ولی جایی برای گراشتن چانه نداشت....یکهو عاقاهه گفت اینجا جای من است....انور بنشین......خخخخخ....ابرو برایم نماند....خلاصه این ک کمی هیجان زده هستم...اتفاق جالبی قرار است بیفتد....