کلا ما خانم ها از ان هایی هستیم ک زود همه چیزرا میگیریم و تا ته خط رفته ایم...و بعدش هم میبریم و میدوزیم...
خانم طالبی از من خوشش امده....
فامیلشان را میگویم چون قشنگ است....واگر شوهری ک برایم جور کرده فامیلش همین باشد مجبورش میکنم یک لباس سبز با یقه زرد بپوشد....اگر موهایش زرد هم باشد ک دیگر عالی تر....ک بشود یک طالبی خوشگل دست اول.....
امروز توی راهرو من را دید و اسمم را پرسید...و وقتی فهمید اصفهانی ام با تعجب پرسید پس چرا کن تاحالا نورا مدیده بودم؟خاستم ازشان معذرت خاهی بکنم ک در طول سه ترمی ک انا بوده ام چشمشان ب جمال منورمان روشن نگردیده....میگویم خانم طالبی من و شما ک صدبار همدیگر را دیده ایم....شاید چون حالا یک مدتی است عینک میزنم چهره ام تغییر کرده است....واقعا اگر میدانستم نداشتن عینک در پیدا کردن شوهر چنین معجزه ای میکند زودتر از این ها عمل میکردم....
خلاصه خانم طالبی مارا کشاند توی اتاقشان و پرسید شوهر کرده ام؟این جا دقیقا همانجایی بود ک پس از سال ها دوزاری بنده افتاد روی موزاییک های کف اتاق....ولی اگر همه بدشانس ها شانس دارند ماهم داریم....یک نفر امدو زد و خلوت زیبای صورتی مان را بهم زد...
خلاصه خانم ط گفتند بعدا بیا پیشم....و من هم مگر ترش مانده ام ک بروم پیشش....
خلاصه این ک عینک ما....اثار رفتن اش دارد کم کم مشخص میشود....بعلههههه....