دوشنبه ۱ آذر ۹۵
اگه ی نفر بپرسه هدفت از قبول کردن این ک خاستگار بیاد خونتون چیه؟ پاسخ من این خاهد بود:هوس شیرینی خامه ای کردم...
البته باید امیدوار باشم شیرینی خامه ای بخرن بیارن...مامان میگه اگه فقط گل اوردن چی؟میگم اصن بیرون نمیام از اتاق ک ببیننم.... ب مامان گفتم شیرینی شونو ک اوردن تو خونه جعبه رو میگیرین....سهم موزشونو میدین و میگین ک برن...
خب....من نخورده نیستم....ولی وقتی دلم هوس ی چیزی بکنه...گناه دارم نخورمش....حالا دلم هوس شیرینی خامه ای کرده....بابا نمیخره....میگه محرم و صفره...و من برای رسیدن ب شیرینی.....باید خاستگار ب حضور بپذیرم....
مکانیکی نداشت بنده خدا.... مغازه های مکانیکی سمت راست گاف شین هستن....محل کار این عاقاهه روبروی گاف شینه....
امروز ب زسادات تو اتوبوس گفتم بیا جاهامونو عوض کنیم....اشراف کامل داشت ب محل کار طرف....از جلوی گاف شین ک رد میشدیم همچین زل زدم ب منطقه نظامی ک زر ام داشت نگاه میکرد ببینه کجا رو نگاه میکنم....مجبور شدم برا این ک گمراه بشه تا ایستگاه اخر ب همه چی تو خیابون زل بزنم.....خخخخ
ب مامان میگم چرا فردا قرارگذاشتین....؟دندونتون ابسه کرده....باد داره لپتون.....مامان میگه مگه مهمه؟ما ک میخایم بگیم نه.....
راست میگه مامان....والا....
چقدر خوبه ک برا این سرکار گذاشتن اصلا استرس ندارم....اولین باریه ک برام خاستگار میاد.....مامان مدام یاداوری میکنه:نخندیاااااااااا....
و من در جواب قهقهه میزنم....
راستی....عاقا داماد....لطفا تو شیرینی فروشی رولت و نون خامه ای بگیر.....ممنون.....
پ ن:من همیشه دموکرات و دموکریت رو باهم اشتباه میگیرم.....اه....
البته باید امیدوار باشم شیرینی خامه ای بخرن بیارن...مامان میگه اگه فقط گل اوردن چی؟میگم اصن بیرون نمیام از اتاق ک ببیننم.... ب مامان گفتم شیرینی شونو ک اوردن تو خونه جعبه رو میگیرین....سهم موزشونو میدین و میگین ک برن...
خب....من نخورده نیستم....ولی وقتی دلم هوس ی چیزی بکنه...گناه دارم نخورمش....حالا دلم هوس شیرینی خامه ای کرده....بابا نمیخره....میگه محرم و صفره...و من برای رسیدن ب شیرینی.....باید خاستگار ب حضور بپذیرم....
مکانیکی نداشت بنده خدا.... مغازه های مکانیکی سمت راست گاف شین هستن....محل کار این عاقاهه روبروی گاف شینه....
امروز ب زسادات تو اتوبوس گفتم بیا جاهامونو عوض کنیم....اشراف کامل داشت ب محل کار طرف....از جلوی گاف شین ک رد میشدیم همچین زل زدم ب منطقه نظامی ک زر ام داشت نگاه میکرد ببینه کجا رو نگاه میکنم....مجبور شدم برا این ک گمراه بشه تا ایستگاه اخر ب همه چی تو خیابون زل بزنم.....خخخخ
ب مامان میگم چرا فردا قرارگذاشتین....؟دندونتون ابسه کرده....باد داره لپتون.....مامان میگه مگه مهمه؟ما ک میخایم بگیم نه.....
راست میگه مامان....والا....
چقدر خوبه ک برا این سرکار گذاشتن اصلا استرس ندارم....اولین باریه ک برام خاستگار میاد.....مامان مدام یاداوری میکنه:نخندیاااااااااا....
و من در جواب قهقهه میزنم....
راستی....عاقا داماد....لطفا تو شیرینی فروشی رولت و نون خامه ای بگیر.....ممنون.....
پ ن:من همیشه دموکرات و دموکریت رو باهم اشتباه میگیرم.....اه....