یکدفعه یاد یک چیزی افتادم....وقتی انتقالی گرفتیم شهرخودمون....چون دانشگاه دور بود و بدمسیر....بابا پیشنهاد داد با بچه ها جمع شیم ی سرویس بگیریم....و وقتی من ب بچه ها گفتم....تا چند هفته سوژه خنده شون بوذم....مسخره شدن خیلی بده...همدیگه رو مسخره نکنیم...
یاد مهدیه ام افتادم...ک ی بار ی جوک فرستاد ک این ادم قدبلندا چجوری کفش میخرن؟پاشون اندازه قایق سهرابه....و من در جوابش شکلک خنده گذاشتم....ولی نگفتم هربار میرم کفش بخرم رو هر کفشی دست میذارم ک اخرین شماره رو بدین و امتحان میکمم بازهم پامو میزنه....ک دفعه اخری ک رفتیم کفش بگیریم وقتی کفشمو انتخاب کردم و بابا ازم پرسید خوبه؟سرمو پایین انداختم و گفتم کمتر پامو میزنه...مهدیه نمیدونه درد گرفتن انگشت شصت پا تو این کفش هلی تنگ ینی چی....میگمممم....بیاین همدیگه رو مسخره نکنیم.....
پ.ن:این پست پاک میشه...