...دلتنگی هایم...

گاهی وقت ها یه حرف هایی کنج دلت میشینه که تا پروازشون ندی آروم نمی گیری... اینجا پشت بوم دل منه...

معرفی میکنم....هلن کلر....

دلم میخاهد وسط مطب دکتر بزنم زیر خنده.
میم میگفت میبرمت پیش دکتری ک نگذارد چشم هایت را عمل کنی...
تا برگه معاینه چشم را دید...تا گفتم میخاهم عمل کنم گفت برو عکس بگیر جمعه خودم می ایم اینجا...و لبخندم پشت گوش هایم افتاد...
میم شکست خورد...
خودش هم می خندد و ب من میگوید....هلن کلر....
نمیدانم باید تز این خطابش خوشحال باشم یا ب دل بگیرم حرفش را.....
میگوید اگر جای من بود عمرا عمل میکرد...میگوید از طرفی.....اگر جایش بودم از سربازی معاف میشدم....
چشم راستم هشت و چپی پنج درجه ضعیف است...
میم میگوید تو اصلا چیزی میبینی؟
و من فقط لبخند میزنم...
۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

سکوت...گاهی گویاتراز همه چیزاست...

_وای بابااااا...استادمون داشت تعریف میکرد تو مشهد دخترشو دزدیده بودن....میگف ی بار خودش جشنواره بود....زنش و مادرزنش رفته بودن مشهد...

+مگه استادتون مرده؟

_سرفه...

+سکوت....





دارم از داستان اصفهانم برای مامان میگویم....بابا از کنارمان رد میشود.....: داستانتو برا ما تعریف نکن....بده همون مرده بخونه....

من::-\



پ ن:استاد خیلی بی شعور است...امروز مدام از یک حقیقتی میگفت ک جایش اینجا نبود....جایش پیش دورهمی های مردانه بود....اصطلاحاتی استفاده میکند ک ادم ترجیح میدهد ب دیوار نگاه کند...بابا اگر یک جلسه توی کلاس ما بیایند...ب خاطر هشت روز دیگری ک رفته ام سر کلاس هشت سال توی خانه حبسم خواهد کرد....استاد  سر کلاس از رفیقی میگفت ک ماشاءالله چهار تا زن یواشکی دارد...یعنی هیچ کدام از وجود ان یکی خبر ندارند...میگفت این موارد اتفاقا توی قشر ما زیاد است.....و من یک قدم ازش فاصله گرفتم.....

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

سیبیل....

خوبی این وبلاگ این است ک ادم ک سهل است....پرنده هم تویش پر نمیزند....و ادم عشق میکند کلا تویش....توی تنهایی اش....


امدم بگویم معجزههههههه شدددددد... از بس زنگ زدیم سایت ارسال اثار را دوباره برامان باز کردند....خداراشکرررر....

خدا را هزارهزارهزاربار شکرر......ممنون خداجانم....ممنون همه شهدای بزرگواری ک بهتان متوسل شدم....سپااااااااس....


پ ن:این پی نوشت است ولی نمیدانم چرا اسم پست از روی ان است...سیبیل....چ اشکالی دارد یک دختر سیبیل داشته یاشد؟ن....جان من چ اشکالی دارد؟؟؟؟؟ مامان مدام توی سرم می زند ک خیلی سیبیل های ضایعی دارم....و با این سر و وضع حالش را ب هم میزنم....من مرد نیستم....ک عرق خاصی ب سیبیلم داشته باشم...یعنی بودونبودش برایم فرقی نمیکند... ولی مامان میگوید وقتی صورتم عرق میکند سیبیل ها پیچ میخورند..فرفری میشوند....امروز از دست مامان فرار کردم...افتاده بود دنبالم ک دیگر ن من ن تو....و من گفتم ترجیح میدهم سیبیل های فرفری ام را داشته باشم تا ان ک درد کنده شدنشان را بکشم....اخرش هم نگذاشتم دست مامان ب سیبیل هایم برسد....چ معنی دارد...خلاصه ان ک جایتان خالی جیغ و دادی ب راه بود توی خانه امروز....بیشتر از روز کنکور استرس کشیدم....اوه...

۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

اینجا یخبندان است....

تمام تنم یخ زده....

مگه الان تابستون نیست؟پس چرا من دلم پتو میخاد...؟سرده....خیلی سرد....

چکار کنیم ک حالمون خوب شه؟

شما چکار میکنید ک حالتون خوب شه؟

تا قبل از این امیدداشتم ولی خیلی کم....میدونم نباید ب خدا ناامید بود...ولی فکر کردم خدا تقدیرمو اینجور نوشته دیگه....ولی حالا ک امیدوارم کردن....طاقتشو ندارم....من طاقت امید رو ندارم...یک لنگ توی هوا موندنو....

من طاقت سرمارو ندارم...یخ بستن بند اول انگشت های پا....



پ ن:تا حالا درمورد اتش سوزی خودبخودی شنیدین؟گفتم انگشت پا.یادش افتادم...توی نت همین رو سرچ کنید چیز خاصی نمیاره...سرچ کنید SHC....مخفف اتش سوزی خودبخودی بدن....توی خونه نشستید و یکهو اتیش میگیرید....بی هیچ دلیلی...میسوزید....و جزغاله میشید..بطوریکه بدنتون یک روغن سیاه پس میده....سوختن ب این صورته ک فقط شکم شما و اعضای درونی میسوزه و قشنگ پودر میشه.....ولی دست و پاها سالم میمونن.....ی اتش سوزی بدون دلیل....ک ممکنه سراغ هرکسی بیاد....

نمیدونم چرا حالا ک حالم بده یادش افتادم...ولی تصاویرش خیلی جالبه...پیش نهاد میکنم حتما سرچ کنید...


...هواخیلی سرده....واقعا چرا؟

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

حال بد....خوب هم ممکن است بشود....

برای اولین بار عید بود ک حالم این طور بد شد....شب  بود...لای پتو بودم....برای استاد پیام دادم ک چرا جواب نمیدهید....من مقاله ام را نوشته ام....و استاد جواب دادند ک مقاله ک وقتش گذشته.....و من یخ کردم....و من یک ساعت تمام ب روبرویم خیره بودم....تمام تعطیلات عیدم را روی مقاله ای گذاشته بودم ک وقتش تمام شده بود....فردا صبح همه دیدند خانم معلم پتو را ب خودش چسبانده و دارد میلرزد....تب و لرز...و پشت بندش یک سرماخوردگی وحشتناک....


الان هم شب است....منتهی زیر باد کولرم....شاید فردا صورت پر از عرقم را کشف کنند...

داستان اصفهان یادتان هست؟صبح ب استاد اصرار کردم ک ممکن است امروز روز اخر باشد جان من جواب بدهید...و استاد...

دوست ندارم از چیزی حرف بزنم....متنفرم...

فقط همین را بدانید ک داستانم ب جشنواره فرستاده نشد.....درگاه ارسال بسته بود....فکرش را بکنید....

داستانی ک سه ماه تمام رویش کار کردم....یک ساعت دیر رسید...


حالم بد است...

ن ب خاطر دیر رسیدن داستان...

حالم بد است ب خاطر چیز های بدتذی ک گفتنش,یاداوری اش حالم را بدتر میکند....

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

نامزد بازی....

امروز استاد با تشر بهم گفت خانم معلم بخون دیگه...و ممن با بغض بهش گفتم اگه مجبورم کنین اینارو بخونم از کلاس میرم بیرون....

فعلا اینجای یحثو داشته باشین تا از اول بگم....

هیوا همیشه از ی استادی حرف میزد ک اسمش عاقای قاف بود...و درحقیقت هیوا عاشقانه این بشر رو دوست داشت...ب حدی ک وقتی کوچ کرد بره تهران تا ی ماه توی تلگرام عزا گرفته بود....منم فک میکردم وقتی میگه اوستا...طرف لابد چل سالو حتما داره....

امروز رفتیم کلاس....تو ارگ بود....نشسته بودیم تا خانم زز بیان ک راهمون بدن تو....هیوا گفت ی سوپرایز داره برامون....گفت اوستاش اقای قاف ام امروز میان سر کلاس....و کسی ک اومد....معرفی میکنم امین حیایی.....خخخخخخ....خب قیافه شون شبیهامین حیایی بود.....فقط درصورتی ک دماغشونو عمل نکرده باشن....و من همونجا خاستم اهنگ دیریریرین عروسی بخونم....یابگم گیلیلیلیلیلیلیییی....ولی رویم نشد...خلاصه امروز اقای قاف کلی از شاگردشان خانم هیواخانم تعریف کردند و استاد هم جلوی استادش کلی از هیوا تعریف کرد...منم تعریف میخااااام....:'(

استاد گفتن هر کی ی کلمه بگه تا روی تخته بنویسم...و ب کلمات رای دادیم....کلمه من کمترین رای رو اورد...حالا چی بود؟

ادامه مطلب ۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

کوفتت بشه....

یکی از هزار مذیت مرد بودن....

اینه ک میتونی عکس پروفایلتو از خودت بذاری....

اونوقت من بیچاره فقط نوک انگشت اشاره ام....



پ ن:جای همه دعا کردم امروز....رفتم گلستان شهدا....زود رسیدیم امروز....ی کاردک دادن دستمون ک بجای رنگ قبرهارو کاردک بکشید...انگشت شصتم تاول زده....اوهههههههه....میسوزه.....

۲ نظر ۰ موافق ۱ مخالف

من دیگه حرفی ندارم:-|

خانم معلم غذاتو بیارم تو اتاق یا میای پیش مهمونا باهم بخوریم؟

خب من جوراب دم دست ندارم و حسش نیست شالم را سفت کنم...پس پیش مهمان ها شام خودن منتفی است...دندان عقلمان هم ک کچلمان کرده است...

_ن...اصن نمیخورم...

تو ک چیزی نخوردی....خیلی خری...بیارم اینجا بخوری؟

بد چیزی هم نیست....حالا با درد دندان ها یک کاری اش میکنیم...:اگه میارین ک دستتون درد نکنه...

_جم کن خودتو من هلک و هلک برات شام بیارم تو اتاقت؟برو بینیم بابا...

من::-\




امروز توی اتوبوس یک ص خنده دار دیدم....یک عاقای جوانی با یک ساک مثل همیشه بدون کارت زدن پریدند بالا:خانما عاقایون لطفا توجه کنید...پنج تا دستمال برا پاک کردن شیشه پنج تا پنج تومن...از مرز بانه اوردیم...هر جا برید قیمت کنید ب این قیمت نمیدن...خانم ها اقایون...

ما خانم ها فقط نگاه کردیم بنده خدا را....حتی یک نفر هم سرش را تا نکرد ببیند پول توی کیفش دارد یا نه.....من هم ک اصلا از هرجور خریدی فرار میکنم.....

_خیلی خب باشه...خانما عاقایون خودکارم دارم چهارتا چهارتومن....هرجا بری این خودکارو با این قیمت زیر یکو پونصد نمیدن(حین صحبت برایمان روی مقوایی ک توی دست هایش است خرچنگ غورباغه میکشد)....

هیچ واکنشی از طرف ما نیست....فقط نگاهش میکنیم....چند لحظه مات توی صورت تک تکمان زوم میکند...انگار ن انگار...

_خانما عاقایون....این خودکارا شانس میاره براتون.....بخت باز میکنه....ی دختره خریده بود همون شب ده تا خاستگار براش اومد...

کل اتوبوس میزند زیر خنذه...چند خانم از بنده خدا خودکار میخرند....

_خانما عاقایون این خودکارا شانس میاره....خودمم ازشون استفاده میکنم.....قرار بود دکتر بشم خودکار فروش شدم....

از اتوبوس میپرد بیرون....

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

ببخشید ک مزاحمتان شدم....

دارم گریه میکنم....

سرم را پایین می اندازم...دستم را روی ص گوشی میگذارم و گریه میکنم....

درد دندان عقل نیست....

شکست عشقی هم نخورده ام...

چیز متاثر کننده ای ن خانده ام و ن شنیده ام....

هیچ....

فقط زیر منت یک نفر رفته ام...

و دارم گریه میکنم....

ک چرا مدام برایشان مینویسم ببخشید ک مزاحمتان شدم.... و فرد مقابل هفت روز است ک یک لنگه پا نگه ام داشته است....هرچند قلبا دوستم داشته باشد...

گفت نتوانسته....گفت سرش درد میکند....گفت دستش لای در گیر کرده و مثل چی میسوزاندش....

گفتم حالا خوب هستید؟

گفت مگر برایت فرقی هم می گند...

و من گفتم....تف....

تف ب این رابطه استاد و شاگردی...

و من مثل همیشه فقط یک چیز گفتم....

ببخشید ک مزاحمتان شدم....

همین....

۵ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

عاقل باش....

خانم معلم داره کم کم عاقل میشه....
و برای این عاقل شدن باید درد بکشه...
دندون های عقل عزیز....یکی یکی.....دانه ب دانه....اخه دوتاتون هوس کردید باهم دربیاید ک چی بشه؟؟؟؟
با هیچ طرفی نمیتونم غذا بخورم....囧
۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
سلام ...
به وبلاگ من خوش اومدین ...
اینجا یه دفترخاطرات روزانه است ...
و پر از حرفای چرت و پرت دل یه دانشجو...
و محدودیت هاش...
...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان