...دلتنگی هایم...

گاهی وقت ها یه حرف هایی کنج دلت میشینه که تا پروازشون ندی آروم نمی گیری... اینجا پشت بوم دل منه...

چرخ گردون چشم هایت کور شده؟

بابا میگوید عمل را بگذار برای چندسال دیگر....الان بچه ای...بگذار برای بعدا...

و من نمیتوانم درد هایم را بگویم....

این ک از چهارده سال حمل کردن یک مشت شیشه و فلز روی دماغم خسته شده ام....

این ک حالم از خودم ب هم می خورد وقتی عینکم را گم میکنم و کورمال کورمال دنبالش میگردم....

این ک تاحالا خودم را توی اینه بدون عینک ندیده ام.....

شاید برای خیلی ها مسخره باشد....

ولی من دلم برای همین چند قلم کار تنگ شده...یک بار بدون عینک حمام رفتن...

دلم می خواهد وقتی دسته عینکم می شکند کل روز عزا نگیرم....از کل زندگی ام نیفتم...

مندلم برای سبک بودن تنگ شده....عینک روی دماغم سنگینی میکند...


دلم می خواهد تا جوان هستم بدون عینک باشم....و گرنه پیرزن و پیرمردها ک همه عینک دارند....

۰ موافق ۰ مخالف
مگه شماره عینکتون چنده؟ :|

گفتم....یکی هشت....یکی پنج....

مگه شماره عینکتون چنده؟ :|
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سلام ...
به وبلاگ من خوش اومدین ...
اینجا یه دفترخاطرات روزانه است ...
و پر از حرفای چرت و پرت دل یه دانشجو...
و محدودیت هاش...
...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان