...دلتنگی هایم...

گاهی وقت ها یه حرف هایی کنج دلت میشینه که تا پروازشون ندی آروم نمی گیری... اینجا پشت بوم دل منه...

اصغر چرا؟

جا دارد این جا ب حق چنین شب های عزیزی بپرم و گردن فیلم نامه نویسان عزیز و مبارک کشورمان فشار داده و خفه شان کنم....بزرگوار...چ میشد دوز استغفراللهی کارتان را پایین می اوردید؟ از دفعه قبلی ک بنده ساعت ده خانه رسیدم...و بابا نفهمید ک با تاکسی تلفنی ان موقع شب خانه رسیده ام محکوم شدم ب سینما رفتن جاست بای مای مادر....ولی اخر این فیلم ها با این فیلم نامه هارا ک ادم رویش نمیشود با مامانش ببیند.....و گرن ک ما عاشق با مامان سینما رفتن هستیم.....اصغر جان...قربان ان روی مبارک.....خب این چ فیلم نامه ای بود برای فیلمتان نوشتید اخر؟ نمیشد این زوج خوشبخت سال های سال باهم توی خانه جدیدشان زندگی کنتد؟و حالش را ببرند؟

امشب باید سنگ هایم را با مامان وا بکنم...

اخر یک موقعی هم دلمان هوس سینما کرده ک اوضاعمان شیرتوشیر است...

بابا دارد جهاز ز دختر عمه ه را تکمیل میکند و همین الان هم دنبال یخچال و گازش است...

و محال است فکر کنید یک اپسیلون در خرید جهاز مذکور خود عروس و عمه دخالت داشته اند...

و الان مامان دنبال تور و ربان است ک جهاز را برای مراسم جهازچینی بصورت گلگلی تزیین نماید...

و من مانده ام چ کسی میخاهد ب من اجازه بدهد وسط این شیرتو شیر پاشوم و بروم سینما...و فیلم اصغرجان را ببینم....

۱ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سلام ...
به وبلاگ من خوش اومدین ...
اینجا یه دفترخاطرات روزانه است ...
و پر از حرفای چرت و پرت دل یه دانشجو...
و محدودیت هاش...
...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان