یادتان است یک بار گفتم عاشق حرف استاد شدم؟ک گفت خوب مینویسم؟
کوفتم کرد...حرفش را جلسه بعد کوفتم کرد...
استاد چپی است...ومگر میشود استادی باشد ک راستی باشد؟؟؟ و برای همین با هر چ اشوب و بزن بزن و...باشد موافق است...
و وقتی دیدند این داستان من درمورد دختری است ک خودش را جلوی فلان سازمان اتش میزند...
کیف کرده اند...
همین...
و من...
از حرص ایشان هم ک شده عمرا دیگر از این چیزها نمینویسم...
ها پ چ...
راستی....یک اقایی بود اسمشان محمد بود....و برای بنده پیام میگذاشتند....و وبشان درمورد اینترنت و...بود ب قدری تخصصی ک بنده میتررسیدم توی وبشان بروم.....و طی حادثه ای ما دعوایمان شد و بهشان گفتیم دیگر نیایید و حالا ک رفتیم اشتی دیدیم ک دیگر نیستند...
و نیستند...
و...
دلم تنگ شد یکهو....