خیلی بده بی اعتمادی....
دوباره شده قضیه وب قبلیم....و وب قبلیش....
اولین وبی ک بعد از معلم شدن شروعش کردم رو یادم نیست چی شد ک حذفش کردم...یادمه ی اقایی بود ک.... یادش بخیر.....چقدر ترسیدم اون موقع....
وب دوم وبلاگ قبلی بود....اون رو برا این ترکش کردم ک پراز خاطرات وحشتناک بود برام.....وحشتناااااک....دوران گندی از زندگیم تو اون برحه رقم خورد...
و این وب....چند روز پیس یک خانم اومد داخل وب پیام گذاشت ک شما قبلا یک وبلاگ دیگه نداشتید؟و من لبخند ک چرااااااا....بی نهایت....و بعداز کمی راهنمایی از ایشان و ریزبینی ما متوجه شدیم ک ایشان ادرس وبلاگ قبلی مارا برداشته اند.....و باهاش وب ساخته اند.....و پیام دادند ک خواهش میکنند ازمن ک ایدی تلگرامم را بهشان بدهم و چ و چ...خب دختر بود....عکس پروفایلشان چادری بودددد....حتی چندتا اشنا هم توی نظراتشان پیام داده بودند... همان موقع ک ایدی را فرستادم متوجه یک پیام خصوصی دیگر شدم...پیامی ک میگفت کسی ک باهاش چت میکنم یک اقاست ک خودش را جای یک خانم جا زده است...
میدانید....من برایم ابرویم مهم نیست....یعنی نمیدانم مهم هست یا نه...چون فک و فامیل انقدر من را میشناسند ک هرچرتی ک پخش شود و هرمشکلی ک وجود داشته باشد و ب من نسبتش داده باشند را ب این راحتی ها باور نمیکنند....شاید هم باور کردند....ولی بابا...من از بابا ترسیدم....هیچ کس شاید درکش نرسد ب این ک ابروی یک دختر برای بابایش چقدر مهم است....
الان اعتماد من صفر شده است...
ب همانی ک از اولینوبلاگم تا حالا میشناخته ام اش....ب انی ک همین چند دقیقه پیش پیام داد...
میدانید....توی همین فضای مجازی مسخره من فحش خورده ام....علنا تهدید ب هک شده ام.... و هزار توهین و تهدیدی ک فکرش را بکنید....ولییییی...
نمیدانم تاحالا ادم برون گرا دیده اید یا نه...ادم های برون گرا باید حرف بزنتد....و گاهی بعضی حرف هارا نمیشود ب هرکسی زد...ادم غمباد میگیرد....ب خدا اگر میتوانستم توی خودم بریزم حذف میکردم این وبلاگ مسخره را...
دلم چقدر یک سیاره بدون ادم میخاهد...عق....