...دلتنگی هایم...

گاهی وقت ها یه حرف هایی کنج دلت میشینه که تا پروازشون ندی آروم نمی گیری... اینجا پشت بوم دل منه...

غرفه

ذوق ذوق ذوق

امروز زسادات چیزی ب من گفت ک از خوشحالی بال در اوردم...البته زشت است ک یک دختر ب خاطر این مسایل ذوق کند ولیییی...وقتی بهش گفتم از خیریه مدام زنگ میزنند ک بیا و بابا نمیگذارد(یکم پیاز داغش را زیاد کردم و گرنه ک همین یک بار زنگ زده بود...) گفت خب بابایت حق دارد...و انقدر حرف دوست داشتنی ای زد ک تا یک ساعت چشم هایم ستاره پخش میکرد....بهش میگویم تا حالا هیچ کس این حرف را ب من نزده بود...میخندد ک خودم را دست کم میگیرم...

امروز عصر ب خیریه زنگ زدم ک بگویم می ایم ان هم با شرایط فراوان ولی تلفنش خاموش بود....باورم نمیشد بابا و بعدترش مامان راضی شوندثثشاید بابا پیش خودش فکر کرده است ک وقتی نمیتواند جلوی من را بگیرد دیگر مخالفت معنا ندارد....

من:D -:

بابا::-\

غرفه :;-)


۱ موافق ۰ مخالف
قضیه چیه

غرفه...

خیلی خوب مینویسید
اما چیزی جز ابهام نداره و فقط خواننده وبلاگ رو کنجکاو می کنید و تو همون کنجکاوی رها می کنید ؟
:-)

واقعا؟مرسیییی....هیچ چیز بجز این حرف نمیتونه انرژی نویسنده رو هزار برابر کنه....ممنوووون...
ابهام؟خب...زنگ زدم ب خیریه ک برای دوساعت میتوانم در غرفه تان فعالیت کنم ک انها هم گفتند سنار بده اش....همان دوساعت را خودمان یکی را جور میکنیم...
بعضی چیزهارا اگر بنویسم متهم میشوم ب خیلی چیز ها...شاید خودتان بیایید و انتقاد کنید ک حالا چیزی ات میشد اگر فلان جمله را نمینوشتی؟و...خب من هم ذوق دارم....و اگر نمینوشتم...میترکیدم....ببخشید اگر مبهم شد;-)

دقیقا درست می فرمایید

من خودمم قبلا یه وبلاگ داشتم که اینجوری مینوشتم :-)

;-)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سلام ...
به وبلاگ من خوش اومدین ...
اینجا یه دفترخاطرات روزانه است ...
و پر از حرفای چرت و پرت دل یه دانشجو...
و محدودیت هاش...
...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان